گس ترین خرمالو

ساخت وبلاگ

بعضی روزا ، بعضی بوها ، بعضی حرفها همیشه تو ذهن آدم میمونند . گاهی حتی هیچ خاطره ای از قبل و بعد یک صحنه یادت نمیاد اما همون یک سکانس ، همون یک تاثیر آنی تا ابد باهات میمونه . 

شش ساله بودم ، صبح بعد از عروسی یکی از اقوام بدو بدو با خودکار و چند تا مداد رنگی ، عروس رو کشیدم ، بعد اسمم رو کج و کوله کنار عروس نقاشی کردم ، بابا در جا عاشق نقاشیم شد و تو کمتر از چند ساعت کردتش تو قاب طلایی و اون نقاشی سالها رو دیوار موند ...

 قبل از اون هرگز بدون مامان و بابا جایی نرفته بودم ، کلاس نقاشی تو موزه ی رضا عباسی برای بچه های بالای هفت سال بود ، اما طبق معمول بابا با اون تاثیر عجیب و غریبش رو مردم تونست برای من یه صندلی تو کلاس بگیره . 

یه کلاس بزرگ ، خیلی بزرگ برای من شش ساله ، پر از هنرآموز از هر سنی ، پر از حرفه ای به چشم اون روزای من . منم اونجا مینشستم و چیزهای کج و کوله میکشیدم . تمام طول کلاس که حدود ۴ ساعت بود ، مامان یا بابا پشت پنجره ی قدی کلاس تو خیابان قدم میزدن‌ و گاهی دست تکان میدادن که اینجاییم گریه نکن . 

همه ی چیزی که از اون کلاس به یاد دارم ، تصویر قدم زدن اونهاست و اظطراب جدایی ، و معلمی که صورتش و اصلا به خاطر نمیاورم اما ازش یه طرح خرمالو, تو دفتر نقاشی فیلی ام دارم ، قشنگترین, خرمالوی دنیا ، بعد از ۳۲ سال هنوز هم بی نقص ترین خرمالوی دنیاست که خیلی سریع کشید و با مداد رنگی های نه چندان مرغوب اون سالها با جذاب ترین نارنجی جهان رنگش کرد . 

کاش برمیگشتم به اون سالها ، سال ۶۸ ، خیابان شریعتی ، این بار اما  دیگه گریه نمیکردم .

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آبان ۱۴۰۰ساعت ۸:۴۶ ب.ظ&nbsp توسط پري سا  | 

كابوك...
ما را در سایت كابوك دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8kabouk7 بازدید : 14 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:26