- تمام طول شب باران بارید، حدود ۴ صبح از صدای رعد و برق و له له زدن های حیوان زبان بسته که التماس میکرد بغلش بگیرم بیدار شدم ، لبه تخت نشستم و مثل گلوله ی ابری نرم و سبک از زمین بلندش کردم ، به محضی که به خودم چسباندمش ، صدایش قطع شد و ضربان قلبش به وضوح آرام گرفت.- تلفن را برداشتم وشماره رو گرفتم وقتی جواب داد هنوز صدایش با گریه مخلوط بود ، آب بینی اش را بالا کشید و گفت : پری سا، بالاخره اتفاق افتاد.و من گفتم: متاسفم ، خوبی؟خاطرم نیست دقیقا چه تعریف کرد اما من سوزن ذهنم روی سوال احمقانه خودم گیر کرده بود ، چرا در همچنین موقعیتی باید میپرسیدم :خوبی؟ امروز یه روز عادی نبود امروز بدترین روز ممکن اش بود و البته که من جواب سوال را میدانستم .همانجا ماندم و به سرزنش خودم اصرارکردم .- به روال معلوم سر ساعت مقرر به دفترش رسیدم ، به محضی که چشمش به من افتاد، ابروهایش را به نشانه ی «می دانستم میایی» بالا برد بعد لبخند محوی به لبش نشاند و گفت: تازه چه خبر؟گفتم : چیز تازه ای در رفتن آدمها نیست. جز تازه گی دلتنگی مکرر . جز جملات خنده دار احمقانه شان که در هر محاوره ی دیگری جز با خودشان خنده دار به گوش نمی رسند. جز خلوت کشداری که با هیچ کس دیگری رونق نمیگیرد و البته تازه گی هزار سوالی که جواب ندارند.کشیدن سیگار در تنهایی و... از بالای عینکش نگاهم کرد، خودکارش را به لبش نزدیک کرد و بعد منصرف شد و گفت: تو بزرگ ترین منتقد خودت هستی.- از حرف زدن خسته بودم ، از شنیدنهای بی نتیجه هم ایضا. تا رسیدن به مامن امن خودم یکساعت باید میراندم ، از لیست اهنگ های محبوبم یکی را پلی کردم و برای یکساعت بعد مدام از خودم پرسیدم :واقعا تازه چه خبر؟ + نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساع, ...ادامه مطلب
می توانست مثل باقی سه شنبه ها باشد , روزهایی که فرقی با با بقیه ندارند ,روزهایی که حتی به یاد نداری چند شنبه اند , می توانست یک روز معمولی باشد ,بیدار شم و برم سر کار یا عصر با مرد محبوبم جلوی پنجره آشپزخانه دور میز بنشینیم و از در و دیوار حرف بزنیم و سیگاری دود کنیم .اما نبود, این سه شنبه یک سه شنبه ویژه بود ,پر از عطر یک فرشته کوچک ,پر از پولک و عشق و نور پر از یک حس نا شناخته که همدیگر را در میان راه یافتیم و من فهمیدم بعد از این با این دخترک معصوم و کوچک و چشمان جستجوگر سیاهش زندگی معنایی دیگری می گیرد , تولد موجودی که از من است و لمس گرمای وجودش بی نظیر ترین ,من مادر شدم,من عاشق مادر دوستم شدم,من عاشق مادرزنم شدم,و من مادر شدم,من هم مادر شدم,من تازه مادر شدم ...ادامه مطلب
هر سال همین طور می شود، هر سال روز تولدم بی حوصله هستم و امسال هم ایضا"., ...ادامه مطلب